مینو شاه محمودی

دفترچه داستان من

مینو شاه محمودی

دفترچه داستان من

  • ۰
  • ۰

حسادت

درود

                         میشه از شما کمک بخوام؟

یه زمانی بود با دیدن و شنیدن خیلی از چیزها درخت حسادتم گل می کرد و با رفتار و گفتارم عکس العمل نشون میدادم و خود و دیگران را می آزردم، اما خوبیش این بود که خیلی زود به حالت عادی بر میگشتم و از خود می پرسیدم چرا این چیزها برات مهمه و باعث بهم ریختگی افکارت میشه؟

یه روز به خودم گفتم تو باید دست از حسادت برداری و با شرایط زندگیت کنار بیای، قرار نیست خونه و ماشین و وسایل و این چیزها به تو شخصیت و بزرگی بده یا نداشتن مال و اموال تو را حقیر کنه،

از اون به بعد سعی کردم هروقت به یاد نداشتهای خود یا دارایی دیگران می افتادم با گفتن آرمش خود را حفظ کن، افکارم را عوض کنم.

مدتی گذشت و متوجه شدم که مثل قبل انقدر حساس نیستم و کمی بهتر شدم، فهمیدم که میشه خود را کنترل کرد وعاقلانه رفتار کرد.

روزها میگشت روی رفتار دیگران حساس شدم و دیدم و شنیدم که چگونه کوچکترین موضوع افکارشون را بهم میریزد  و حسادتشون چه بلاهایی سر همه میاره، هرچه سعی کردم بهشون بگم چرا لحظات خوب خود را با فکر کردن به این چیزها خراب می کنید. نشد یعنی هنوز بیان و مطرح کردن این موضوع را به خوبی یاد نگرفتم و می ترسیدم که حرف زدنم همه چیز را خرابتر کند.

ممنون و سپاس از شما خواننده خوب.

  • ۹۵/۰۵/۰۹
  • مینو شاه محمودی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی