مینو شاه محمودی

دفترچه داستان من

مینو شاه محمودی

دفترچه داستان من

  • ۰
  • ۰

غول سیاه

پسرک خورد سالی از پدرش پرسید:

- کی این نی زدنت را کنارمی گذاری و مثل همه باباها، به سر کار میروی و دوباره مامان را به خونه برگردونی؟

پدر بدون اینکه زحمتی به خود بدهد و چشمان خواب الود خود را باز کند، همه نفسش را داد بیرون و با دود که از دهانش بیرون آمده بود، غول سیاه وحشتناکی بالای سر خود درست کرد و گفت:

- فردا.

و هرگز فردایی نیامد و حالا پسرک به جای پدرش نی میزند.


  • ۹۶/۰۴/۰۷
  • مینو شاه محمودی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی