مینو شاه محمودی

دفترچه داستان من

مینو شاه محمودی

دفترچه داستان من

  • ۰
  • ۰

رویا

بعد از پایان یافتن مکالمه تلفنی، درحال درازکش به مردی می اندیشیدم که چند لحظه پیش پشت خط تلفن، درحال بحث و گفتگو بودیم که ناگهان چشمم روی هم رفت و آن مرد را در روشنایی زرد و نارنجی، پشت میز کارش جلوی تصویر کامپیوتر نشسته، دیدم که خم شد توی یک شیپوری شبیه شیپور گرامافون که گوشه میزکارش قرار داشت و احساس من این شیپور را (تلفن میدانست) با حالت ترسناکی صدایی از گلویش خارج کرد. گویا داشت اعتراض و عصبانیتش را به من نشان میداد.

  • ۹۶/۰۴/۰۴
  • مینو شاه محمودی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی